۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

نکوداشت یاد و خاطره استاد مهدی اخوان ثالث



با توجه به دعوت كانون بيستون ، خاصه سركار خانم سارا جنيدي - از اعضاي كامروز - به مناسبت بزرگداشت استاد ِ سخن مهدي اخوان ثالث روز ِ شنبه مورخ 23 آبانماه سال ِ جاري در خانه ي شهرياران جوان حاضر خواهيم شد .
برنامه های همایش :
نمایش " پیغامم را به شاه برسانید" با اجرای فرزین طاهری
اجرای قطعاتی از موسیقی ایرانی به یاد استاد اخوان؛ توسط گروه موسیقی : پرهون
پیش درآمد ابوعطا( از درویش خان)
چهار مضراب حجاز (از صبا) و آواز
تصنیف زمانه ( بر اساس ساخته ی حسام السلطنه)
قاصدک (تقدیم به مهدی اخوان ثالث)
قطعه ی کوچه سار شب ( بر اساس ساخته ی استاد محمد رضا لطفی)
تصنیف یادگار خون سرو از محمدرضا لطفی
اشعار : حافظ و سایه
کلام : صادق شیخ زاده
جايگاه : خیابان کریمخان، خیابان ویلا(نجات اللهی)، نبش خیابان ورشو، خانه ی شهریاران جوان
زمان: شنبه 23 آبان، ساعت 17-19

۸ نظر:

BānØØЎê ĢĦām گفت...

حضور خواهيم يافت به ياد بزرگ مرد شعر ِ نوين فارسي
اشعاري كه از ميان تاريكي ها نوري را نويد مي دهد
سلطان قاصدك ها
*
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟

کیان گفت...

4 تا شعر زیر از شعرهای زیبای استاد اخوان هستن که سه تای اول عاشقانه و آخری ابتدای شعر ِ زیبای "سگها و گرگها"ست که خوندن متن کاملش خالی از لطف نیست :


ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬

آگاه ز هر بگو مگوی هم.

هر روز سلام و پرسش و خنده٬

هر روز قرار روز آینده.

عمر آینه بهشت ٬ اما ... آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته هست٬

زیرا یکی از دریچه ها بسته هست.

نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد٬

نفرین به سفر ٬ که هرچه کرد او کرد.

------------------------

لحظه دیدار نزدیک ست.

باز من دیوانه ام ٬ مستم.

باز می لرزد ٬ دلم ٬ دستم.

باز گوئی در جهان دیگری هستم.

های ! نخراشی بغفلت گونه ام را ٬ تیغ !

های نپریشی صفای زلفکم را ٬ دست !

و آبرویم را نریزی دل !

- ای نخورده مست -

لحظه ی دیدار نزدیک ست.

------------------------

ترا با غیر می بینم٬ صدایم در نمی آید

دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

نشستم٬ باده خوردم٬ خون گریستم٬ کنجی افتادم

تحمل می رود٬ اما شب ِ غم سر نمی آید

توانم وصف مرگ جور و صد دشوارتر ز آن٬ لیک

چه گویم جور هجرت٬ چون به گفتن در نمی آید

چه سود از شرح این دیوانگیها٬ بیقراریها؟

تو مه بیمهری و حرف منت باور نمی آید

ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور٬ ای زلف٬

که این دیوانه گر عاقل شود ٬ دیگر نمی آید

دلم در دوریت خون شد ٬بیا در اشک چشمم بین

خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید؟

------------------------

هوا سرد است و برف آهسته بارد

ز ابری ساکت و خاکستری رنگ

زمین را بارشِ مثقال، مثقال

فرستد پوششِ فرسنگ، فرسنگ

سرود کلبه بی روزن ِشب

سرود برف و باران است امشب

ولی از زوزه های باد پیداست

که شب مهمان توفان است امشب

دوان بر پرده های برف­ها، باد،

روان بر بال­های باد، باران؛

درونِ کلبه بی­روزنِ شب،

شبِ توفانیِ سردِ زمستان.....

(اینجا میتونید ادامه شعر سگها و گرگها رو بخونید http://www.libre.ir/blog/1386/12/07/50/ )

Sam گفت...

سلام مرسی از اطلاع رسانی حتما" شرکت خواهم کرد. چقدر خوب که یک همچین بزرگداشت هایی برای این اساتید جاوید برگزار میشه . کیان جونم مرسی بابت شعر ها

سعید گفت...

باز از اون لحظه های احساسی....هههههه (گریه)
با این شعر های پر از احساس که کیان زحمتشو کشید...ممنون


متاسفانه من نمیتونم بیام چون ساعت 5 کلاس دارم.
بهتون خوش بگذره...

BānØØЎê ĢĦām گفت...

سعيد جوني جات خالي مي شه حسابي ها :*

Sam گفت...

جات خیلی سبز بود داداش سعید و مینطور بقیه بچهای کامروز

رامتین گفت...

ما به دلیل کار داشتن من و سارا واین شعار که می گوید : وین تو گدر لوز تو گدر تیم میت فقط تونستیم 2 برنامه ی اول رو ببینیم
من واقعا از نمایش اقای فرزین طاهری بسیار لذت بردم خیلی قشنگ بود و جای کامروزی هایی که نبودن واقعا خیلی خیلی خالی بود

رامتین گفت...

جا داره اینجا از سارا جنیدی تشکر بکنم که ما رو دعوت کرد
سارا خیلی خیلی لطف کردی و خیلی لذت بردیم